کاملا یهویی
نشستم با خودم دو دوتا چارتا کردم دیدم همه همسن و سالام ازدواج کردن و خونه و زندگی تشکیل دادن اما من هنوز اندر خم یک کوچه ام
خب این پیچ از مسیر زندگی خیلی مهمه، در واقع حکم همون خشت اول رو داره،
آخه من دنبال یکی هستم که باهاش تا ثربا برم و به عرش برسم
هر وقت خاستگار میاد من عزا میگیرم، از طرفی هم دلم نمیاد دل کسیو بشکونم و به بهانه های مسخره جواب رد بدم
یه وقتایی به سرم میزنه که اصلا خودم میرم شوهر پیدا میکنم!!!
اما سریع یادم میاد زندگی فیلم هندی که نیست در ضمن من یه دخترم
یه دختر با غرور دخترونه!!! مگه میشه راه بیفتم دنبال پسرا
خب این شد که این صفحه رو راه انداختم بلکه شاید اون نیمه ی گور به گور شده (قربونش برم) که احتمالا همش تو دنیای مجازی سرگرمه و نمیاد پیدام کنه، یهو چشمم بخوره به اینجا
بعدش بیاد بگه من همون نیمه گم شده ت هستم
همه این چیزایی که گفتی (در پست های اینده گفته خواهد شد) رو من دارم و بعد هم ادامه ماجرا...
این همه ماجرا نیست
چون من دوست ندارم نیمه گمشده مو تو دنیای مجازی پیدا کنم حالا خدا رو چه دیدی شاید همینجا پیداش شد.
اینجا فقط مینویسم برای وقتی که پیداش کردم بهش نشون بدم
بگم نگاه کن، ببین اینقدر دیر امدی که کلی نامه برات نوشتم
اون وقتایی که به شونه هات نیاز داشتم نبودی
وقتایی که به دلداریت نیاز داشتم، یه وقتایی که به کمکت نیاز داشم... نبودی
خیلی دیر آمدی...