من و خواستگارها
- جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۵۲ ب.ظ
- ۰ نظر
یکی اومده بود واسه خاستگاری، البته مادرش اینا، جلسه زنونه بود
کلی از ویژگی های پسره گفتن: اهل نماز و مسجده، عاشق دختر چادریه، دوست داره عروسیش به صورت مولودی باشه، خودش اهل عروسی رفتن و جشن های گناه نیست...
خلاصه اینکه من شیفته این شخصیت شدم، خب دخترم دیگه با گوش عاشق میشه
ولی وقتی خودشو دیدیم به دلم ننشت..
مورد بعدی یه خانم و اقایی، یعنی پدر و مادر پسره اومدن
پدره همچینن سوال و پرسش میکرد که اینگار میخواد ملک بخره، البته راجع به همه چی حرف میزد الا خاستگاری
خیلی خیلی حس حقارت بهم دست داد
مادره که لام تا کام اصلا حرف نزد و مدام گوشه و کنار خونه رو دید میزد
متنفرم از این جور ادمایی که ظاهر براشون در اولویته
اینکه خونه و پرده و اسباب اساسیه و... چه شکلیه
ادمای تازه به دوران رسیده که تو سطح نیازهای اولیه موندن... ان شالله یه عروس مثل خودشون گیرشون بیاد
و غیره
- ۹۶/۰۳/۰۵