نامه های یک دختر دم بخت برای همسر آینده اش...

من یه آدم نصفه و نیمه هستم که هنوز نیمه خودمو پیدا نکردم...

نامه های یک دختر دم بخت برای همسر آینده اش...

من یه آدم نصفه و نیمه هستم که هنوز نیمه خودمو پیدا نکردم...

خداوند همه چیز را جفت آفرید،
حتی اعضای بدن انسان دارای جفت است
جز قلب
چون یکی را در وجود انسان قرار داد و دیگری را در وجود فرد دیگری که قرار است مکمل او باشد برای رسیدن به خدا
برای پیمودن مسیر بندگی
وقتی دو قلب کنار هم دیگر قرار میگیرند به آرامش می رسند...

آخرین مطالب

۵ مطلب با موضوع «وقتی "ما" شدیم» ثبت شده است

کارت عروسی

سلام

حالت چطوره؟

دیشب اصلا خوابم نبرد 

ماه گرفته بود و من نماز ایات نخوندم پشیمونم:(

خواستم بگم در مورد کارت عروسیمون یه طرح خوب و کم هزینه به ذهنم رسید
در مورد متنش ان شالله خودمون مینویسیم با هم فکری هم
تو کجایی
دقیقا کجای این گیتی هستی؟


سفرهای کوچک معنوی

سلام نیمه گمشده عزیزم

 خیلی دلم میخواد وقتی من و تو ما شدیم دم غروب بیای دنبالم با هم بریم مصلا یا هرمسجد دیگه ای نماز بخونیم بعد پیاده بیایم خونه.

هر شب یه مسجد بریم.

اگه ماشین داشته باشی که چه بهتر جاهای دورتر هم میریم

همه امامزاده ها هم باید بریم

یه دفتر اختصاص میدم برای جاهایی که با هم میریم و از خاطرات و حس و حالش مینویسیم

زودتر بیا

میبوسمت از راه دور

روزای خوبی که تو راهه

سلام

حالت چطوره؟

خیلی وقته که از ما شدن ننوشتم

وقتی من و تو، ما شدیم

دوست دارم یه زندگی ساده داشته باشیم و درامدمون رو خرج مردم نیازمند کنیم کسایی که تو حداقل هاشون موندن.

آرزوی دیگرانو بر اورده کنیم مخصوصا بچه ها رو.

دوست دارم یه وقتایی بریم کوه اون بالا بشینیم و به افق خیره بشیم و حرفای فلسفی در مورد زندگی و خدا و اعمالمون و خیلی چیزای دیگه بزنیم


در انتظار دیدار روی ماهت

همسرجانت



ما بودن

دنیا را بهم می ریزیم..
 ... شاید...نیمه گم شده مان را پیدا کنیم...
خودمان را به آب و آتیش میزنیم..
شاید .. آغوش امنی را پیدا کنیم برای یک عمر..زندگی!
کسی را پیدا کنیم که از منیت ها .. جدا شویم..

یک آدم جدید بشویم و.. بشویم "ما"..
چیز عجیبی که نیست ؛
خواسته ی دل خیلی هاست..بشوند "ما"..
و میشود..
میشوند "ما"..
خدا؛خواسته اش را داد..
اما..امان از روزی که .. راه و رسم "ما" بودن را فراموش کنیم...
یادمان برود..ما..بودن..قداست دارد..باید قدر ثانیه به ثانیه هایش را دانست...
اینکه یک روزی؛یک جایی...بخواهیم...فراموش کنیم..بودن یک انسان دیگر وسط زندگی ما .. اتفاقی نیست...
..اما..زیاد است...
حرف نگفته هم...
درده تیکه های شکسته شده ی "ما" هم زیاد شده..
کاش قبل از شدن ..
بودن را

عقد کنون

همیشه دلم میخواد مراسم عقدمون خیلی ساده باشه... خیلی ساده و پر از معنویت

لباس سفید و صورتی ملایم داشته باشم

با یه چادر خوشکل

تو کنارم باشی و لبخند بزنی

خطبه عقد جاری بشه و تو چادر رو از صورتم کنار بزنی و با لبخند بگی: مبارک باشه خانمی، قول میدم خوشبختتت کنم.

یه وقتایی دلم می خواست تالار عقدم  بین الحرمین باشه... خیلی با شکوه میشد... ولی من کجا و اون بهشت کجا؟!